دستش را گرفتهای
میان جمعیت نگاهت میکند
دستت را میفشارد.
میگوید چقدر لباسِ مشکی به چشمانت میآید
راست میگوید
نگاهش میکنی
چشمانت را میبندی و میخندی برایش
یک نفر
از آنسوی خیابان
لا به لای همان جمعیت
نگاهتان میکند
و هم صدا با گریه ی عزاداران
زیرِ گریه میزند.!
مجنون بي ليلي
کلمات کلیدی: